۲. شغل جدیدهفته آینده، سهون به واسطه رسوندن ییشینگ که به خاطر خواب موندن حسابی سردرگم شده بود، نیم ساعت دیرتر از همیشه به محل کارش رسید تا طبق قولی که به خودش داده بود برای تامین هزینههای استدیوش خانوادهاش رو زیر فشار خواستههاش قرار نده.با ورود به 'کافه شکلات' صدای زنگوله بالای در توجه کارکنان محدود رو جلب کرد. اول با حسابرس جوون و خوش قد و بالای پشت دخل خوش و بش کرد: "روز بخیر جونگینشی!"_اووو... سهون فکر کردم امروز نمیای.سهون با دست حرفش رو رد کرد. با ورود به آشپزخونه کلاسیک با سر به شیرینپزهای کافه، چانیول و بکهیون که تمام هیکلشون رو آرد گرفته بود و هر از گاهی وردنه شیرینی پزی رو از دست هم میقاپیدند، سلام کرد.پشت پیشخوانی که کافه رو به دو قسمت مخصوص مشتریان و محل کار پرسنل تقسیم میکرد، قرار گرفت و نگاه به میزهای اشغال کافه دوخته بود که یک روپوش فرم و کلاه از ناکجا آباد روی سرش پرت شد و پشت سرش صدای رسای صاحبکارش به گوش رسید: "کجا بودی تا حالا؟"سهون یقه روپوش لیمویی رو با اکراه از سرش رد کرد: "ییشینگ هیونگ رو رسوندم."لوهان خودش رو به پیشخوان کنار سهون رسوند و پایین لباس پسر کوچکتر رو صاف کرد: "یادم میاد گفتی دیگه براش کار نمیکنی."_بیخیال لوهانشی دیرش شده بود.لوهان بعد از چند ثانیه نگاه شماتتگر با اخم و ضربه آرومی به باسنش به جلو هدایتش کرد که باعث شد چشمغرهای از سهون تحویل بگیره ولی کی بود که اهمیت بده: "عجله کن، سفارش میز ۳ یه اسپرسو... چانیول اون وردنه رو از کون بک بکش بیرون و به کارت برس. تا دو دقیقه دیگه باید پای آناناس رو میز مشتری باشه." 0=3+3...
ما را در سایت 0=3+3 دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : exohunhanfanfiction بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1402 ساعت: 13:54